سلـــــــــــــــامـــــــــ
امروز بعداز مدت ها با مهمونامون (عمه اینا) و خالم اینا رفتیم گشتوگذار...کجا؟؟ سر زمینای اقوامِ شوهرخواهرم!
یکی دو ساعت بود ولی خوش گذشت..اینم سوغاتش...:
این خودمم..چیه؟؟! معلومم ها
فک کنم گلِ بامیه باشه... ما به بامیه میگیم بامیه!شما چی میگینش دیگه نمیدونم!
اینو میدونم که بهش میگیم(هم ماوهم شما) تربچه
اون آقا عینک دودی زده پسرخالمه(محمدمهدی)...اون یکی آقا فوتبالیسته هم پسرعممه(محمدحسین)...باورتون میشه الان که دارم مینویسم دقت کردم که دوتاشون اول اسمشون محمدداره!چه جـــــــــالبتازه همسنم هستن
محمدحسین که همش اخماش تو هم بود که بریم جایی که بشه فوتبال بازی کرد!آخرسر بردیمش گاراژمون یکم دلش خوش شد یه لبخندی برلبانش اومد
اینا هم شلغمن
عکس هنری....مثِ این عکسای آرامشیه ها
تو گاراژ یه دیواربود پشتش باغ همسایه بود..رفتم دیدم پشت دیوار اینان! 4چشمی نیگامون میکردن
مرغِ همسایه مرغه والاح!
هدف از این عکسم نفهمیدیم چیه!!(جونه من پخشش نکنین تو نت)
به اینا تو گویش دزفولی میگن توله ..به زبون فارسا (پنیرک)
میخواستم عکس هنری از نی نی مبینا(که عکس قالبمم هست) بگیرم از تو آینه ماشین که هی ماشین میلرزیدو عکس شد این!: